باسمه تعالی
نمازم را به پایان رساندم و همانگونه که نشسته بودم به فکر فرو رفتم. به اینکه چرا نماز می خوانم و نمازم به چه دردم می خورد. بعد از اندکی تأمل، نعمتهای فراوان خدا را در ذهنم مرور کردم و الطاف خفیه و جلیه خدا در حق خودم که تا کنون احساس کرده بودم را به یاد آورده، نمازم را تشکر از خدا دانستم. اما نمی دانستم چگونه می شود خدائی که نمی توان دید را شکر گفت. اصلاً تشکر از کسی که به چشم نمی توان دید چه معنائی دارد؟ درست است که نعمتهای خدا دلالت بر وجود او دارند؛ اما من که تا حالا خدا را به چشم مشاهده نکرده ام. خداوندا! چگونه می توان ذره ای از عظمت تو را درک نمود و حال آنکه ذات مقدس تو بریء است از از آنکه به چشمان ظاهربین ما آید؟ و مگر نه اینکه علی علیه السلام فرمود:« من آن خدائی که ندیدم را نمی پرستم»؟ آری! خدائی که دیده نشود درک نمی گردد و آنچه درک نگردد پرستش نمی شود؛ مگر در حد علم بدون یقین. یعنی پرستشی عوامانه و عاری از معرفت. نمی دانم. نمی دانم این جمله مولا که فرمود: خدای نادیده را نمی پرستم، چگونه با اعتقادات بی روح من جمع می گردد. بالأخره آیا می توان خدا را دید یا نه؟ آیا علی علیه السلام خدا را نمی پرستید که این نکته را فرمود؟ نه! مگر می شود!؟ علی علیه السلام کسی است که در پرستش خدا از ازل تا ابد نمونه نداشته و ندارد. علی علیه السلام کسی است که در پرستش طوری در دریای معرفت به خدا غرق می شد که حین نماز، ملتفت در آوردن پیکان از پایش نمی گشت. در حین این افکار به خودم آمدم و به خاطر چیزهائی که از ذهنم گذشت خجالت کشیدم. استغفر الله ربّی و اتوب إلیه. آخر من کجا و علی کجا!؟ اگر او نمی توانست خدا را ببیند که علی نبود و من که باشم که چنین توقعی داشته باشم؟ پناه بر خدا از شر افکار شیطانی! علی علیه السلام کسی بود که برخی اشخاص او را به خاطر معجزاتش خدا می خواندند و حال آنکه او خود از این قضاوت بیزار بود. علی علیه السلام زندگیش، جانش، مالش، اهلش و همه چیزش وقف رضای خدا بود. مگر نه اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله با آن مقام و رتبه اش که بر مدعی هر مذهبی هویداست، در وصف علی فرمود:« ایمان با گوشت و خون تو مخالط شده؛ همانطور که با گوشت و خون من»؟ آری! علی علیه السلام در تقرب به خدا رتبه اول را داشت. او با تمام وجود خدا را حس می کرد و با یقین تمام می پرستید. علی خودش ید الله به تمام معنا بود. راستی حالا فهمیدم! من خدا را می توانم ببینم؛ همانطور که روی خود را.۱ مگر نه اینکه رؤیت روی هر کس بر خود او ممکن نیست و چاره اش آینه است؟ لذا اگر نتوانم خدا را مستقیماً مشاهده نمایم، دیدن او از روی ذاتی که وجودش را برای چشمان مادی من منعکس می کند ممکن است. من اگرچه رؤیت خدا را قابل نباشم، اما تصویر خدا بر آن وجودی منعکس شده که محو در خدا گشته و با زندگی خدائیش الگوی خدا خواهان جهان گردیده است. آری! علی آئینه تمام نمای خداست که با انعکاس نور خدا در چشمان ما، خدا را به ما می شناساند. آئینه ای که در خانه خدا به دنیا آمد؛ برای خدا زیست و در خانه خدا هم ضربت شهادت بر فرقش فرود آمد. علی مع الحق و الحق مع علی و......... . ۱- « من عرف نفسه فقد عرف ربه»