باسمه تعالی *ریشه گرفتن ولایت فقیه از مبانی دینی(آیات و روایات) چگونه اثبات می شود؟
از آنجا که خدای متعال جسم نیست، دسترسی مستقیم بشر به ذات مقدسش مقدور نیست و لذا خدای متعال حجتی را به عنوان پیامبر یا امام به سوی بشر فرستاده است و چون بنا بر این نیست که خدای متعال بر خلاف عدالت رفتار کند و بدون اتمام حجت بنده ای را عقاب کند، وعده داده که زمین هیچگاه خالی از حجت نیست و در هر زمانی پیامبر و یا امامی را در دسترس بشر قرار داده است.
با مقدمه ای که در فوق بدان اشاره شد، این سؤال پیش می آید که اگر چنین است، کسانی که در زمان غیبت امام به سر می برند، چگونه حجت بر آنها تمام می شود؟ آیا آنها از عقاب الهی تبرئه شده اند و تکلیف ندارند؟ در پاسخ به این سؤال باید گفت که از حکمت و عدالت خدای متعال به دور است که میان مردمان زمانی با زمانهای دیگر چنین تبعیضی قائل شود و حال آنکه خدا تک تک افراد بشر را برای تکامل و نهایتاً رسیدن به خودش خلق کرده و هیچیک از انسانها را از این حق محروم نمی کند که اگر چنین کند و کسی را بی دلیل از مسیر کمال خارج کند، هم به او ظلم کرده که این از عدالت خدا به دور است و هم خلقت او بیهوده تلقی می شود که عمل بیهوده نیز از حکمت خدا به دور است.
با توضیحات فوق در میابیم که خدای متعال مردم زمان غیبت را از تکامل محروم نمی کند و حتماً به نحوی حجت بر آنها نیز تمام می گردد. اما بحث اینجاست که با توجه به أمر غیبت، این حجت چگونه تمام می گردد؟
برای دستیابی به جواب ابتدا از یک مثال شروع می کنیم. فرض کنید معلمی که در یک کلاس مشغول تدریس است، از دنیا می رود. در این صورت مدیر مدرسه و یا آموزش و پرورش، بلافاصله معلم دیگری را جایگزین کرده و این خلأ را به وسیله شخصی دیگر جبران می نماید. اما اگر معلمی بخواهد برای چند روزی به بهانه سفر یا هر عذر دیگری به صورت موقت مرخصی بگیرد و به کلاس نیاید، دیگر معلم جدیدی را برای آن کلاس استخدام نمی کنند. بلکه این معلم از بین شاگردانش یکی که هم از لحاظ درس و هم از لحاظ انضباط ممتاز است را به جای خود می گذارد تا کلاس را به صورت موقت کنترل کند. بدیهی است که مقام آن شاگرد ممتاز به مقام معلم نمی رسد و هرچه ممتاز باشد، فاصله مقامش با مقام معلم بسیار است. لکن از باب برقراری نظم هم که شده، آن معلم اطاعت از آن شاگرد ممتاز را برای بقیه شاگردان تکلیف می کند و می گوید: حرف او حرف من است و کسی حق ندارد از دستور او سرپیچی کند. حال یا از طریق تلفن و از راه دور امر و نهی ها را کنترل می کند و به آن شاگرد ممتاز در دستور دهی گرا می دهد، یا اگر چنانچه این شاگرد ممتاز مرتکب خطا شود، هم بر او و هم بر دیگر شاگردان می بخشد.
در دستگاه حکوت حق تعالی نیز چنین است. اگر امام و یا پیامبری از دنیا برود و یا شهید گردد، خدای متعال حجت دیگری را برامت او بر می گزیند. اما در صورت غیبت امام، امام معصوم از میان شاگردانش یکی که از لحاظ علم و عدالت ممتاز هست را به نیابت از خود بر می گزیند. اگرچه مقام این شاگرد از لحاظ شخصیت حقیقی با امام معصوم قابل مقایسه نیست، اما از آنجا که خود امام معصوم برای برقراری نظم و عدم رها شدن جامعهُ اسلامی او را به نیابت برگزیده، اطاعت از او را بر امت فرض کرده و شخصیت حقوقی او را همان شخصیت حقوقی خودش معرفی کرده است. حال از آنجا که این نائب، معصوم نیست، ممکن است امام معصوم با عنایات غیبی امت را از خطا حفظ کند و یا ممکن است این خطاها را مورد عفو قرار دهد. اما فراموش نشود که اگرچه این نائب معصوم نیست، اما لا اقل از لحاظ علم و عدالت نسبت به دیگران ممتاز و نمونه است. از طرفی باید گفت که عصمت اکنسابی که همان عدالت مخصوص نائب امام هست، در هر کسی به واسطه اجتهاد در تهذیب نفس راه دارد و حسابش از عصمت ذاتی که فقط مختص به امام و پیامبر است جداست.
امام زمان دو غیبت دارد که یکی غیبت صغری و دیگری غیبت کبری نام دارد و در هر دو غیبت نوّابی را بالای سر مردم قرار داده تا حجت بر مردم نا تمام نباشد. نواب زمان غیبت صغری نائب خاص و نواب زمان غیبت کبری نائب عام نام دارند. فرق نائب خاص با نائب عام این است که نائب خاص با اسم و رسم و مشخصات دقیق برای مردم معرفی می شود و نائب عام با توضیح صفات و خصوصیات و علائمی که در او هست برای مردم معرفی می شود و از آن جهت که نائب عام، جانشین امام زمان در زمان غیبت کبری است و از طرف امام معصوم ولایت بر مردم را به عهده دارد و نیز از آن جهت که اهم صفات او فقاهت هست، او را ولی فقیه نامیده اند. از جمله روایات موثّقی که در باره ولایت فقیه از امام معصوم به دست ما رسیده و ولایت فقیه را به عنوان سرپرستی از جانب دین به ما معرفی می کنند، عبارتند از:
1- « مَن کانَ مِنکُم مِمَّن قَد رَوَی حَدِیثَنا وَ نَظََََرَ فِی حَلالِنا وَ حَرامِنا وَ عَرَفَ أحکامَنا ، فَلیَرضَوا بِهِ حُکماً؛ فَإنی قَد جَعَلتُهُ عَلَیکُم حاکِماً.»۱
یعنی: هرکس از میان شما حدیث ما را روایت کرد و احکام ما را شناخت و در حلال و حرام ما نظر داشت، پس باید به حکم او راضی شوید؛ چرا که من او را حاکم بر شما قرار دادم.
2- « اللّهُمَّ ارحَم خُلَفائی... الَّذینَ یَأتونَ مِن بَعدی؛ یَروُونَ حَدیثی وَ سُنَتی.»۲
یعنی: خداوندا جانشینان مرا رحمت کن... کسانی که بعد از من می آیند؛ حدیث و سنت مرا روایت می کنند.
3- « فَأمَّا الحَوادِثُ الواقِعَةِ، فَارجِعوا فیها إلی رُواةِ حَدیثِنا. فَإنَّهُم حُجَّتی عَلَیکُم وَ أنا حُجَّةُ اللهِ.»۳
یعنی: در حوادثی که پیش می آید، به راویان حدیث ما مراجعه کنید. چراکه آنها حجت من بر شما هستند و من هم حجت خدا هستم.
ممکن است در این قسمت از بحث سؤالاتی در ذهن ایجاد شود که:
1- صفات و خصوصیات نائب عام چگونه بر ما مشخص می شود تا ما بتوانیم ولی زمان خودمان را بشناسیم؟
2- اگر واقعاً ولایت فقیهی که امروزه در جامعه ما مطرح شده صرفاً سیاسی نیست و از جانب دین هست، پس نقش مجلس خبرگان در این میان چیست؟
دقت در احادیث و استنباط درست و صحیح از آنها کار هرکس نیست و أمری است که تنها از متخصص علم روایت بر می آید تا بتواند به راحتی احادیث را بر اساس سند و اعتبار از هم تفکیک کند و با کنار هم گذاشتن ظرائفی که در مجموع روایات آمده، حقیقت را کشف نماید. از آنجا که تا قبل از انقلاب اسلامی حاکمیت ولی فقیه به دست پادشاهان غصب شده بود و امکان حکمرانی حکومتی بر ایشان نبود، لذا نوّاب حضرت به صورت غیر رسمی جامعه اسلامی را اداره می کردند و راهها و سیاستهای لازم را در شرایط آن زمان به مردم ارائه می کردند. اما پس از پیروزی انقلاب اسلامی، زمینه فراهم شده تا به این جریان نظمی خاص داده شود و نائب امام رسماً اداره حکومت را به عهده گیرد. لذا یکی از کارهای انجام شده، تشکیل مجلس خبرگان است که به این شکل خاصش تنها نقش قانونی مورد تأئید شرع دارد و در رابطه با جنبه شرعی صرف آن مباحثی مطرح هست. اگر به قانون اساسی مراجعه کنید، خواهید دید که مجلس خبرگان درانتخاب ولی نقش تعیین کننده ندارد و صرفاً نقش تشخیص و اطلاع رسانی و برقراری نظم در این باره به عهده اوست. نحوه کار بدین شرح است که: از میان همه علما و مجتهدین، یک عده علمای خبره که در ایران ساکن هستند، به نمایندگی از علمای همه نقاط که شرایط سیاسی لازم را برای پیگیری این امر ندارند گرد هم می آیند تا با تفحص و تعمّق لازم در آیات و روایات، صفات و خصوصیات و علائم نائب امام را بررسی کنند و با تطبیق این علائم و خصوصیات بر همه علمای مقتدر سایر نقاط، شخص ولی را پیدا نموده و به مردم معرفی کنند و ایشان در این زمینه هیچ حق اظهار نظر شخصی ندارند.
البته در باره اینکه آیا ارائه حکم به عنوان ولی در شرایط مختلف از عهده هر مجتهد جامع الشرایط رهبری بر می آید یا اینکه صرفاً شخص خاصی مورد نظر هست، بحثها و مطالب فراوانی مطرح هست که به خاطر پیچیدگی و وسعت آن و به خاطر ضیغ وقت، وارد آن بحث مفصّل و سلسله وار نمی شوم و تنها به جواب دادن به سؤالاتی که پس از خواندن این عریضه ممکن است در ذهن شما ایجاد شود، اکتفا می کنم.
۲ - پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، وسائل الشیعة ،ج27، ص139
۳ - امام زمان عجل الله تعالی فرجه، وسائل الشیعة، ج27، ص140