باسمه تعالی
*ضرورت عصمت فاطمه زهرا سلام الله علیها چیست؟ همه می دانیم که خداوند منزه و بریء و پاک است از فعل و عمل لغو و بیهوده و عبث!!!
برای پاسخ به این سؤال، ابتدا لازم است مفاهیم ضرورت را از هم تفکیک کنیم. یک موقع سؤال از ضرورت عصمت یک شخصیت حقوقی می شود؛ یعنی عصمت حضرت به عنوان یک الگو و یک موقع سؤال از ضرورت عصمت یک شخصیت حقیقی می شود؛ یعنی عصمت یک مصداق که خود شخص حضرت زهراء سلام الله علیها باشد.
در باره ضرورت الگو در قسمت امامت جوابهائی داده ام که می توانید برای دریاف آن به آدرس زیر مراجعه نمائید:
http://aghidaty.parsiblog.com/-195325.htm
و یا در لینک امامت، سؤال « مگر ائمه (ع) مثل ما انسان نیستند؟ با توجه به اینکه انسان ممکن الخطاست چگونه می توان آنها را معصوم نامید؟» را کلیک نمائید.
لذا در جواب این قسمت به این اندازه اکتفا میکنم که هیچ کوری نمی تواند عصا کش کوری دگر شود. کسی که آلوده به خطا باشد، نمی تواند دیگری را از خطا دور کند. درست مثل دکتری که وقتی می رود بالای سر مریض تا او را مداوا کند، اگر خودش بیمار باشد، مریض به جای شفا گرفتن بدتر از آن دکتر واگیر می کند.این در حالی است که علاوه بر مردان، زنان نیز نیاز به الگو برای جنسیت خودشان دارند و از این رو حضرت زهرا (س) حجت و الگو برای زنان قرار گرفته است.
ممکن است دراینجا این سؤال در ذهن ایجاد شود که:« اگر چنین است، پس چرا معصوم مَرد در هر زمانی هست؛ اما معصوم زن تنها یکی بود و در زمان ما نیست»؟ جواب این است که: بحث الگو از بحث سرپرستی جامعه اسلامی جداست. الگو اگر یک مورد تاریخی هم باشد، برای سرمشق دادن به مردم همه زمانها حجت را تمام می کند. اما در سرپرستی و مدیریت، هیچ زمانی نباید جامعه اسلامی عاری از حجت باشد و جامعه اسلامی در هر زمان و هر شرایطی باید پیشوائی داشته باشد تا مردم را به تکالیف روزشان به اقتضای شرایط زمان آگاه سازد و ائمه اطهار علیهم السلام، علاوه بر اینکه الگوی مردان هستند، سرپرست جامعه اسلامی نیز هستند.
اما اگر سؤال از ضرورت عصمت یک مصداق و یک شخصیت حقیقی شود، باید گفت: عصمت جبری نیست؛ بلکه اختیاری است. زیرا خدای متعال الگوی ما را از جنس خود ما انسانها قرار داد تا حجت بر ما تمام گردد و کسی کمال پیامبر(ص) را به حساب موقعیت استثنائی حضرت نگذارد تا با تمایز خود از پیامبر خطاهای خویش را توجیه کرده، خود را تبرئه نماید. چراکه پیامبر با 40 سال عبادت خود را لایق نبوت کرد؛ نه اینکه از ابتدا پیامبر به دنیا آمده باشد. لذا اگر عصمت جبری باشد، باز هم راه برای چنین بهانه هائی باز می شود.
خدای متعال در این عالم کسی را سیاه لشکر خلق نکرده و یک استعداد بالقوه در همه انسانها قرار داده است. هرکس در این میان تلاش کند و لیاقت از خود نشان دهد، خدا او را به عنوان خلیفه خودش روی زمین انتخاب می کند و او می شود الگو برای دیگران. این موضوع یک امر مُشکِّک و رتبه بندی شده است. یعنی هرکس به هر اندازه که تلاش کند، نتیجه همان اندازه تلاش را می بیند. مثل امام راحل (ره) که رتبه او از ائمه اطهار علیهم السلام بسیار پائین تر است و اصلاً با آنها قابل مقایسه نیست. اما به اندازه تلاشی که کرد، نتیجه اش را دید.
لکن در اینجا 2 موضوع قابل تأمل و بررسی است. یکی اینکه تأثیرات ژنتیکی در افراد چگونه در این زمینه اثر می گذارد؟ آیا این جبر نیست؟ و دوم اینکه اگر اینچنین است چرا از اول اشخاص معصوم، تعیین شده و معرفی شده هستند؟
جواب سؤال اول این است که می توان هر نوع شرایط ژنتیکی را هم در دایره اختیار دانست. چرا که با تأثیرات روحی و معنوی ژنتیکی، اختیار از افراد سلب نمی گردد. مسائل ژنتیکی قابل جبران است و آثار ژنتیکی او را در هر شرایطی قرار دهد، اختیار و اراده را از او نمی گیرد؛ مگر از لحاظ جسمانی که آن بحثی دیگر دارد. لذا با هر وضعیت ژنتیکی، هرکس با مراجعه به عقلش می تواند روی پای خود بایستد و ترقی کند. خدای متعال هم هرکسی را متناسب با ظرفیتش می آزماید و خارج از وسع و توان بندگانش از آنها توقع ندارد. مفسرین هم در قرآن، در رابطه با آنجا که می فرماید: « یخْرِجُ الْحَی مِنَ الْمَیتِ وَیخْرِجُ الْمَیتَ مِنَ الْحَی»۱ تفسیر این آیه را اینگونه بیان کرده اند که: « مؤمن را از شکم کافر و کافر را از شکم مؤمن خارج می کند»۲ و این موضوع به وفور رؤیت شده است.
و اما در جواب سؤال دوم باید گفت: اینکه مشخص شده معصومین چه تعدادی و یا چه کسانی هستند و یا بعد از آنان معصوم دیگری می آید یا نه، خبر از غیب است؛ نه اینکه خدای متعال بی مقدمه و یا از روی جبر کسی را تعیین کند. بلکه از ابتدا علم به ظرفیت و همت بندگانش دارد و از علم غیب خود، بشر را نسبت به معصومین و اولیائشان آگاه کرده تا حجت را بر آنان تمام نماید.