* آیا وجود شیاطین و شرارتها در عالم با احسن الخالقین بودن خدا در تناقض نیست؟
اگر به آیه 14 سوره مؤمنون[1] دقت کنیم، متوجه می شویم آنچه که خدای متعال خود را به خاطر آن «احسن الخالقین» نامیده، روح آدمی است. چرا که در این آیه، مراحل خلقت آدمی به ترتیب بیان می شود ودر آنجا که سخن از خلقت روح آدمی به مبان می آید، «احسن الخالقین» بودن خدا مطرح می شود. ابتدا پست ترین حالت وجودی انسان که نطفه می باشد بیان شده، بعد در مراحل بعدی بسته شدن آن و جنین شدن و بعد فرا گرفتن گوشت و استخوان در اطراف آن حکایت می شود. اما این مراحل غایة حکمت خلقت انسان را جواب نمی دهد؛ بلکه وقتی بعد این مراحل سخن از دمیده شدن روح بر جسم می شود، به دنبالش عبارت « تبارَکَ اللهُ أحسَنُ الخالقین» می آید. شاید این نکته از آن جهت است که روحی که جسم انسان را در بر می گیرد، همان روح خداست که با اراده خدا بر انسان دمیده می شود. چراکه خودش فرمود:« از روح خودم بر او دمیدم»[2].
حتماً می دانید که در میان موجودات عالم، هم انسان روح دارد و هم ملائکه. گاهی سؤال از این می شود که اگر قرار بر این است که خدای متعال انسان را برای عبادت خلق کرده باشد، ملائکه نیز عبادت خدا را می کنند؛ در این صورت چه نیازی به خلقت انسان است؟ این سؤال را قبل از اینکه آدم خود در جستجوی جوابش برآید، ملائکه از خدا پرسیدند و گفتند:« آیا می خواهی کسی را روی زمین قرار دهی که خون بریزد و فساد کند و حال آنکه ما خود تو را حمد و ستایش می گوئیم و تقدیست می کنیم»!؟[3] خدا هم در جواب آنها فرمود:« من چیزی می دانم که شما نمی دانید»! بعد هم استعدادهای وجود آدمی را به ملائکه نشان داد.
آنچه در توضیح این مطلب باید گفت، این است که عبادت ملائکه عبادتی جبری است و آنچه که از سر جبر انجام شود، ارزش ندارد. این در حالی است که خدای متعال انسان را مختار آفریده و اگر انسان حق تعالی را عبادت کند، با اختیار خودش این مسیر را انتحاب نموده است و طبیعی است که وقتی سخن از اختیار در انتخاب به میان می آید، دو حالت عقلی قبول عبادت و عدم قبول آن محقق می شود. لذا ممکن است برخی با اختیار خود عبادت خدا رو برگزینند و برخی نیز رو از خدا برگردانده، بر خلاف امر الهی عمل نمایند. اما آنچه مهم است، این است که در این میان گروهی بر اساس اراده و اختیار خود عبادت حضرت حق را پیش می گیرند و به کمالات و درجات عالیه رسیده، با توجه به عدم جبری بودن این کمالات کسب شده در معرفت الهی، مورد مباهات خدای متعال در برابر ملائکه قرار می گیرند، چراکه همانطور که اشاره شد، خوبی در قالب جبر ارزش پیدا نمی کند. همچنان که وقتی دانش آموزی نمره ای در امتحان دریافت می کند، به واسطه تلاش خودش و کسب توانائی برای دادن پاسخ به سؤالات امتحان پاداش و جایزه می گیرد. وگرنه اگر این جوابها را معلم در جلسه امتحان برای او به صورت جبری دیکته کند، آیا باز هم او سزاوار تشویق و جایزه خواهد بود!؟
آنچه در اینجا باید بدان تأکید کرد، این است که خدای متعال شیاطین و افراد شرور را از ابتداء شیطان خلق نکرده و حتی ابلیس نیز در مقام شیطان آفریده نشده است؛ بلکه ابلیس نه از ملائکه بلکه از جنیان است که خدای متعال آنها را نیز چون انسان مختار آفریده و در دو راهی قرار داده تا در این میان، راه رشد و تعالی و تکامل را برگزینند و همچون انسان، از طریق عبادت به درجات عالیه کسب معرفت الهی دست پیدا کنند.[4] اما در میان جنیان، ابلیس از این مسیر خارج شده، بر خلاف دستور خدا عمل نمود[5] و آنقدر خود را خراب کرد که به گمراهی و شقاوت خود اکتفا نکرده، بنا بر فریب دیگر بندگان خدا نیز گذاشت و در مقام شیطنت قرار گرفت.[6] این نه تنها در مورد ابلیس، بلکه هر انسان و جنی که تا این حد به شقاوت کشیده شود، اینچنین خواهد شد[7] و حال آنکه خدای متعال به خاطر قابلیتهای اولیه ای که به انسان داده و در استعدادها و نوع آفرینشش او را اشرف مخلوقات خلق کرده، خود را احسن الخالقین نامیده است. پس خدای متعال خوب خلق کرده؛ اما این انسان است که با بد عمل کردن، خودرا خراب می کند.
ممکن است با نگاه از افقی پائین، شیاطین و افراد شرور بنفسه مورد مذمت و ملامت قرار بگیرند؛ اما وقتی از افقی بالا به وجود آنها می نگریم، نقش کلان آنها را نه مسبب سقوط، بلکه موجب رشد و تعالی بیشتر می بینیم و در اینجا این ضرب المثل معنی پیدا میکند که:« عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد». زیرا هنر در حرکت در برابر موانع است و حرکت در مسیر هموار، چندان به رشد و تعالی آدمی نمی افزاید و یا به تعبیری حرکت در مسیری هموار و مسطح هنر نیست؛ بلکه پیمودن بلندیها و تحمل رنج و زحمت آن است که در رسیدن به قله، انسان را پخته و قدرتمند می گرداند و ظرفیت و قابلیتهای او را رشد داده، مقام او را بالا می برد.
وجود شیاطین و شرارتها، خود بهانه ای است برای خدای متعال در امتحان گرفتن از انسان و ارزیابی او در مسیر ایمان و عشق به خدا و اگرچه نفس شرارت شیطان چون از سر اختیار است، غضب الهی را به دنبال دارد؛ اما همین شرارت وقتی با مؤمنی درگیر می شود و مورد انکار او قرار می گیرد، از روی فضل الهی، بهانه خدا برای مباهات خدا و تشکر خدا از آن مؤمن قرار می گیرد.
یکی از حُسنهائی که وجود شرارتها در این عالم دارد، این است که موجب فرصت برای بندگان در حین خطا می شود. مثلاً اگر در میان فقراء اشراری نبودند که به دروغ خود را فقیر بنامند و از روی سوء استفاده و فریب مردم درخواست کمک کنند، در صورت عدم کمک رسانی به فقراء، هیچ عذری موجه نبود و عرش خدا چنین چیزی را تحمل نمی کرد. حال آنکه چون وجود این افراد کذاب در میان فقراء در صداقت همه آنها ایجاد ابهام کرده و وظیفه احتیاط بر دوش امتحان شوندگان گذاشته، این امر تسهیل شده است.
باید توجه داشت که اگر شیطنتها نبود، خوبی ها ارزش پیدا نمی کرد و اگر بدیها نبود، قدر خوبی ها دانسته نمی شد و اگر مقامات میان بدترین و بهترین رتبه بندی نمی شد، امتیازاتی که به حسنات جهت معرفی «احسن الخالقین» تعلق می گرفت، معنی پیدا نمی گرد. لذا با توضیحاتی که داده شد، می توان دریافت که وجود شیاطین و شرارتها نه تنها با «أحسن الخالقین» بودن خدا تناقض و منافاتی ندارد، بلکه در این زمینه نقش و حکمت خاص خود را دارد.
1- « ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أَنشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبَارَکَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخَالِقِینَ»